[اسم]

der Schmarotzer

/ʃmaˈʁɔt͡sɐ/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Schmarotzer] [ملکی: Schmarotzers] [مونث: Schmarotzerin]

1 انگل

  • 1.Misteln leben als Schmarotzer auf Bäumen.
    1. دارواش‌ها به‌عنوان انگل روی درخت‌ها زندگی می‌کنند.

2 سربار

مترادف و متضاد parasit
  • 1.Er muss nicht arbeiten, denn er hat einen reichen Onkel und lebt als Schmarotzer.
    1. او نباید کار کند چون عمویی ثروتمند دارد و به‌عنوان سربار زندگی می‌کند.
  • 2.Sie ist für niemanden ein Schmarotzer.
    2. او سربار هیچ کسی نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان