Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . برف
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Schnee
/ʃneː/
غیرقابل شمارش
مذکر
[ملکی: Schnees]
1
برف
1.Im Februar gibt es oft viel Schnee.
1. در فوریه معمولاً برف زیادی هست [برف زیادی میبارد].
2.Zum Skifahren gibt es leider nicht genug Schnee.
2. متأسفانه برف کافی برای اسکیکردن وجود ندارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
schneckenhaus
schnecke
schnauzen
schnauze
schnaufen
schneebedeckt
schneeschuhwanderer
schneeschuhwandern
schneewittchen
schneidbrenner
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان