[اسم]

der Schrott

/ʃʀɔt/
قابل شمارش مذکر
[جمع: Schrotte] [ملکی: Schrott(e)s]

1 آهن قراضه اوراق

  • 1.Mein Bruder verkaufte sein altes Auto als Schrott.
    1. برادرم ماشین قدیمی‌اش را به عنوان اوراق فروخت.
  • 2.Schrott kann man einschmelzen und dann das Metall wieder verwerten.
    2. آهن قراضه را می‌توان ذوب کرد و دوباره فلز را مورد استفاده قرار داد.

2 چرت و پرت مزخرف

  • 1.Wenn ich müde bin, rede ich manchmal Schrott.
    1. من بعضی اوقات چرت و پرت می‌گویم وقتی‌که خسته هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان