[فعل]

schwarzsehen

/ˈʃvaʁʦˌzeːən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: sah schwarz] [گذشته: sah schwarz] [گذشته کامل: schwarzgesehen] [فعل کمکی: haben ]

1 بدبین بودن سیاه دیدن

  • 1.Bei diesem Wirtschaftsgeschehen kann man für die Zukunft nur schwarzsehen.
    1. با این اتفاقات اقتصادی فقط می‌توان به آینده بدبین بود.
  • 2.Und wo Korruption herrscht, muss man für den Umweltschutz allerdings schwarzsehen.
    2. و آنجایی که فساد حکم می‌راند، البته که باید به حفاظت از محیط زیست بدبین بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان