[عبارت]

sich wie gerädert fühlen

/zɪç viː ɡɛˈʀɛːdɐt ˈfyːlən/

1 احساس خستگی کردن خسته و کوفته بودن

  • 1.lch hatte diese Woche sehr viel Arbeit, ich fühle mich wie gerädert.
    1. من در این هفته خیلی کار کردم، من (خیلی) احساس خستگی می‌کنم.
  • 2.Sie konnte nicht richtig schlafen und fühlte sich jeden Morgen wie gerädert.
    2. او نمی‌توانست درست بخوابد و هر روز صبح خسته و کوفته بود.
توضیحاتی در رابطه با این عبارت
معنی تحت‌اللفظی این عبارت "مانند فرد بسته شده به چرخ احساس کردن" است و به علت آن‌که در قدیم از چرخ به عنوان ابزار اعدام استفاده می‌شده است، کنایه از "احساس خستگی کردن" دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان