Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . گیر کردن
2 . قرار دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
stecken
/ˈʃtɛkən/
فعل ناگذر
[گذشته: steckte]
[گذشته: steckte]
[گذشته کامل: gesteckt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
گیر کردن
1.Der Schlüssel steckt.
1. کلید گیر کردهاست.
etwas steckt in etwas (Dat.)
چیزی در چیزی گیر کردن
Die Räder stecken im Schlamm.
چرخها در گلولای گیر میکنند.
stecken bleiben
گیر کردن
Bist du schon einmal in einem Aufzug steckengeblieben?
تو تا حالا در یک آسانسور گیر کردهای؟
2
قرار دادن
گذاشتن
etwas (Akk.) in etwas (Akk.) stecken
چیزی را در چیزی گذاشتن
1. Den Ausweis habe ich in deine Handtasche gesteckt.
1. من کارت شناسایی را در کیف دستیات گذاشتهام.
2. Sie hat den Ring an ihrer Finger gesteckt.
2. او حلقه را در انگشت خود گذاشت [کرد].
3. Stecken Sie bitte die Kerzen auf den Leuchter.
3. لطفاً شمعها را در شمعدانی بگذارید.
4. Stecken Sie den Brief in den Umschlag.
4. نامه را در پاکت بگذارید.
تصاویر
کلمات نزدیک
steckdose
steckbrief
stechend
stechen
steak
stecker
stecknadel
stefan
steg
stehaufmännchen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان