Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . معمولی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
typisch
/ˈtypɪʃ/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: typischer]
[حالت عالی: typischsten]
1
معمولی
رایج، معمول
1.Der typische Leser des Magazins ist unter 30.
1. خواننده نوعی این مجله، زیر 30 سال است.
2.Diese Musik ist typisch für dieses Land.
2. این موسیقی در این کشور معمول است.
3.Im Hotel gab es typisch deutsches Essen.
3. در هتل غذاهای رایج آلمانی بود.
4.Solch eine Antwort ist natürlich typisch für einen Politiker.
4. چنین جوابی البته از یک سیاستمدار بسیار معمول است.
تصاویر
کلمات نزدیک
typhus
type
typ
tycoon
twittern
tyrann
tyrannei
tyrannisch
tyrannisieren
täfelchen
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان