Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . اجتناب کردن
2 . کنار آمدن
3 . پخش شدن
4 . رفت و آمد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
umgehen
/ʊmˈɡeːən/
فعل بی قاعده
فعل گذرا
[گذشته: umging]
[گذشته: umging]
[گذشته کامل: umgangen]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
اجتناب کردن
دوری کردن
مترادف و متضاد
ausweichen
fernhalten
vermeiden
etwas (Akk.) umgehen
از چیزی اجتناب کردن
1. Das lässt sich nicht umgehen.
1. از این نمیشود اجتناب کرد. [این غیر قابل اجتناب است.]
2. Ich versuche das Thema zu umgehen.
2. من سعی می کنم از این موضوع اجتناب کنم.
ein Gesetz umgehen
از قانون دوری کردن [قانون را دور زدن]
die Antwort auf etwas (Akk.) umgehen
از پاسخ به چیزی اجتناب کردن
2
کنار آمدن
رفتار کردن
مترادف و متضاد
anpacken
behandeln
umspringen
verfahren
(gut/schnell/...) mit etwas (Dat.) umgehen
(خوب/سریع/...) با چیزی کنار آمدن
1. Er weiß mit Kindern richtig umzugehen.
1. او کنار آمدن صحیح با کودکان را میفهمد.
2. Sie kann sehr gut mit Pferden umgehen.
2. او میتواند بهخوبی با اسبها کنار بیاید.
mit jemandem grob/behutsam umgehen
با کسی خشن/باملایمت رفتار کردن
Sie gehen immer mit mir behutsam um.
آنها همیشه با من با ملایمت رفتار میکنند.
3
پخش شدن
مترادف و متضاد
sich ausbreiten
um sich greifen
verbreiten
ein Gerücht/eine Krankheit umgehen
یک شایعه/یک بیماری پخش شدن
4
رفت و آمد کردن
مترادف و متضاد
herumgeistern
spuken
ein Geist/ein Gespenst umgehen
روح/شبه رفتوآمد کردن
In diesem Schloss geht ein Gespenst um.
در این قصر شبهی رفت و آمد میکند.
تصاویر
کلمات نزدیک
umgebung
umgeben
umgarnen
umgangston
umgangssprachlich
umgehend
umgehung
umgehungsstraße
umgekehrt
umgerechnet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان