Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بازنویسی کردن
2 . طوری دیگر بیان کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
umschreiben
/ʊmˈʃʀaɪ̯bn̩/
فعل گذرا
[گذشته: umschrieb]
[گذشته: umschrieb]
[گذشته کامل: umschrieben]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
بازنویسی کردن
اصلاح کردن
مترادف و متضاد
ändern
umändern
umarbeiten
1.Er hat einige Kapitel des Buches noch einmal umgeschrieben.
1. او چند فصل از این کتاب را یکبار دیگر بازنویسی کرد.
2.Man kann es nicht übersetzen, man muss es umschreiben.
2. نمیتوان این را ترجمه کرد، آدم باید این را بازنویسی کند.
2
طوری دیگر بیان کردن
به بیان دیگر گفتن
مترادف و متضاد
paraphrasieren
1.Er hat versucht, den schwierigen Begriff zu umschreiben.
1. او تلاش کرد که کلمه سخت را طوری دیگر بیان کند.
2.Sie hat das unschöne Wort umschrieben.
2. او لغت ناپسند را طوری دیگر بیان کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
umschlagen
umschlag
umschauen
umschalttaste
umschalten
umschreibung
umschrift
umschulen
umschulung
umschwung
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان