[فعل]

verbieten

/fɛɐ̯ˈbiːtn̩/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: verbot] [گذشته: verbot] [گذشته کامل: verboten] [فعل کمکی: haben ]

1 منع کردن قدغن کردن، ممنوع کردن

مترادف و متضاد untersagen verwehren verweigern erlauben
  • 1.Ich werde meinen Kindern das Rauchen verbieten.
    1. من بچه هایم را از سیگار کشیدن منع خواهم کرد.
  • 2.Sie verbietet mir zu sprechen.
    2. او من را از صحبت‌کردن منع می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان