[فعل]

verlangen

/fɛʁˈlaŋən/
فعل گذرا
[گذشته: verlangte] [گذشته: verlangte] [گذشته کامل: verlangt] [فعل کمکی: haben ]

1 تقاضا کردن خواستن، مطالبه کردن

  • 1.Ich verlange, dass der Schaden von Ihnen bezahlt wird.
    1. من درخواست می کنم که شما بابت آسیبی که زده اید [پول] بپردازید.
  • 2.Wie viel verlangen Sie für das Auto?
    2. چقدر (پول) برای ماشین می‌خواهی؟
etwas (Akk.) verlangen
چیزی را تقاضا کردن [خواستن]
  • sein Recht verlangen
    حقش را خواستن
von jemandem etwas (Akk.) verlangen
از کسی چیزی درخواست کردن
  • 1. Er verlangt zu sprechen.
    1. او می‌خواست که صحبت کند.
  • 2. Sie verlangte 200 Euro von ihm.
    2. او 200 یورو از او درخواست کرد.
jemand verlangen, dass....
کسی درخواست کردن [خواستن] که...
  • Ich verlange, dass die Anweisung befolgt wird.
    من تقاضا دارم که دستورالعمل دنبال شود.

2 خواستن نیاز داشتن

jemand am Telefon verlangen
کسی را پای تلفن خواستن
  • 1. Du wirst am Telefon verlangt.
    1. تو را پای تلفن می‌خواستند.
  • 2. Frau Müller, Sie werden am Telefon verlangt.
    2. خانم مولر، شما را پای تلفن می خواهند.
etwas (Akk.) verlangen
چیزی را خواستن [نیاز داشتن]
  • Diese Arbeit verlangt viel Geduld.
    این کار صبر زیادی می خواهد.
nach jemandem verlangen
به کسی نیاز داشتن
  • 1. Die Sterbende verlangte nach einem Priester.
    1. مرده نیاز به یک کشیش داشت.
  • 2. nach einem Arzt verlangen
    2. به یک پزشک احتیاج داشتن
nach etwas (Dat.) verlangen
به چیزی نیاز داشتن
  • 1. Die Kranke verlangte nach einem Glas Wasser.
    1. بیمار به یک لیوان آب احتیاج داشت.
  • 2. nach Brot verlangen
    2. به نان احتیاج داشتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان