Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . پیشگیری کردن
2 . بهجلو خم شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
vorbeugen
/ˈfoːɐ̯ˌbɔɪ̯ɡn̩/
فعل ناگذر
[گذشته: beugte vor]
[گذشته: beugte vor]
[گذشته کامل: vorgebeugt]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
پیشگیری کردن
جلوگیری کردن
1.Der Herzerkrankung wurde durch regelmäßigen Sport vorgebeugt.
1. از بیماری قلبی به وسیله ورزش منظم پیشگیری شد.
2.einem Streit vorbeugen
2. از دعوایی جلوگیری کردن
2
بهجلو خم شدن
(sich vorbeugen)
مترادف و متضاد
sich beugen
sich biegen
1.Ich beugte mich zu ihm vor.
1. من به سمت او بهجلو خم شدم.
2.Man muss sich sehr weit vorbeugen.
2. آدم باید خیلی بهجلو خم بشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
vorbestraft
vorbestellung
vorbestellen
vorbereitungen treffen
vorbereitung
vorbeugung
vorbild
vorbildlich
vorbringen
vorchristlich
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان