Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . رشد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
wachsen
/ˈvaksən/
فعل بی قاعده
فعل ناگذر
[گذشته: wuchs]
[گذشته: wuchs]
[گذشته کامل: gewachsen]
[فعل کمکی: sein ]
صرف فعل
1
رشد کردن
بزرگ شدن، بلند شدن
مترادف و متضاد
gedeihen
sich entwickeln
sprießen
wuchern
schrumpfen
1.Ich will mir die Haare wachsen lassen.
1. من می خواهم بگذارم موهایم بلند شود.
2.In diesem Boden wachsen Kartoffeln besonders gut.
2. در این خاک سیب زمینی ها به طور ویژه ای خوب رشد می کنند.
3.Mein Sohn ist sehr gewachsen. Er ist jetzt schon größer als ich.
3. پسر من خیلی رشد کرده. او حالا از من هم بزرگتر [قدبلند تر] است.
تصاویر
کلمات نزدیک
wachsamkeit
wachsam
wachs
wachposten
wacholder
wachsend
wachstuch
wachstum
wachtel
wachter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان