Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . ارزش
2 . با ارزش
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
der Wert
/veːɐ̯t/
قابل شمارش
مذکر
[جمع: Werte]
[ملکی: Wert(e)s]
1
ارزش
مترادف و متضاد
Preis
auf etwas (Akk.) einen Wert legen
ارزش قائل شدن
Auf Ihr Urteil lege ich großen Wert.
من ارزش زیادی برای عقیده تو قائل هستم.
einen Wert haben
ارزش داشتن
1. Das Haus hat einen Wert von ca. 1 Mio. Euro.
1. این خانه ارزشی حدود 1 میلیون یورو دارد.
2. Es hat ja doch keinen Wert.
2. این اما هیچ ارزشی نداشت.
einen Wert verloren
ارزش از دست دادن
Gold hat in letzter Zeit viel an Wert verloren.
طلا اخیراً خیلی از ارزشش را از دست دادهاست.
[صفت]
wert
/veːɐ̯t/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: werter]
[حالت عالی: wertesten]
2
با ارزش
ارزشمند
مترادف و متضاد
kostbar
wertlos
etwas (Nom.) wert sein
چیزی باارزش بودن [ارزیدن]
1. Das Auto ist vielleicht noch 1000 Euro wert.
1. این ماشین فقط 1000 یورو با ارزش است. [1000 یورو می ارزد.]
2. Der gute Rat ist mir 100 Euro wert.
2. یک توصیه خوب برای من 100 یورو ارزشمند است.
تصاویر
کلمات نزدیک
wermut
werkzeug
werktag
werkstudent
werkstatt
wertbeständig
werten
wertlos
wertsache
wertstoffhof
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان