[صفت]

winzig

/ˈvɪnʦɪç/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: winziger] [حالت عالی: winzigsten]

1 ریز خیلی کوچک

مترادف و متضاد klein
  • 1.Eine Blume wuchs aus dem winzigen Samen.
    1. یک گل از یک دانه خیلی کوچک رشد می‌کند.
  • 2.Wo hast du diesen winzigen Fernsehapparat gekauft?
    2. این تلویزیون خیلی کوچک را از کجا خریدی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان