[فعل]

wirken

/ˈvɪʁkn̩/
فعل گذرا
[گذشته: wirkte] [گذشته: wirkte] [گذشته کامل: gewirkt] [فعل کمکی: haben ]

1 تاثیر داشتن کار کردن

مترادف و متضاد anmuten einwirken sich anhören sich auswirken
  • 1.Die Tabletten haben nicht gewirkt.
    1. قرص‌ها تاثیری نداشتند.
das Medikament schmerzstillend/gut/schlecht/... wirken
دارو تاثیر آرام‌بخش/خوب/بد/... داشتن
  • Das Medikament wirkt schmerzstillend.
    دارو تاثیر آرام‌بخشی داشت.
bei jemandem wirken
روی کسی تاثیر گذاشتن
  • Die Schock wirkte bei ihm nur kurz.
    ضربه روحی تنها تاثیر کوتاهی روی او گذاشت.

2 اشتغال داشتن کار کردن

مترادف و متضاد arbeiten sich betätigen tätig sein
in einem Land als Missionar/Arzt/... wirken
در کشوری به عنوان مبلغ مذهبی/پزشک/... اشتغال داشتن
  • Sie wirkt an dieser Schule schon seit 20 Jahren als Lehrerin.
    او بیست سال است که در این مدرسه به عنوان معلم کار می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان