[اسم]

das Wohlbefinden

/vˈoːlbəfˌɪndən/
غیرقابل شمارش خنثی
[ملکی: Wohlbefindens]

1 تندرستی سلامتی

مترادف و متضاد gesundheit
  • 1.Das Kind muss gut versorgt und sein Wohlbefinden gesichert werden.
    1. از این بچه باید خوب مراقبت شود و از سلامتی او اطمینان حاصل شود.
  • 2.Ihre Sorge um mein Wohlbefinden berührt mich.
    2. نگرانی شما بابت سلامتی من، من را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان