Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . روزنامه
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Zeitung
/ˈt͡saɪ̯tʊŋ/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Zeitungen]
[ملکی: Zeitung]
1
روزنامه
مترادف و متضاد
Blatt
Organ
Zeitung lesen/kaufen/...
روزنامه خواندن/خریدن/...
Ich lese manchmal Zeitung.
من گاهی روزنامه میخوانم.
etwas (Akk.) in der Zeitung finden
چیزی را در روزنامه یافتن
Die Wohnung haben wir durch eine Anzeige in der Zeitung gefunden.
ما این آپارتمان را از طریق یک آگهی در روزنامه پیدا کردیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zeitschrift
zeitraum
zeitpunkt
zeitplan
zeitnot
zeitungsabo
zeitungsartikel
zeitaufwand
zeitungsausträger
zelebrieren
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان