Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بریدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zerschneiden
/t͡sɛɐ̯ˈʃnaɪ̯dn̩/
فعل گذرا
[گذشته: zerschnitt]
[گذشته: zerschnitt]
[گذشته کامل: zerschnitten]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
بریدن
خرد کردن، تکهتکه کردن، ریز کردن
مترادف و متضاد
schneiden
zertrennen
1.Sie zerschnitt die Torte in zwölf Stücke.
1. او کیک خامهای را به دوازده تکه برید.
2.Wir müssen die Tischdecke zerschneiden, sonst passt die nicht.
2. ما باید رومیزی را ببریم وگرنه مناسب (این) نمیشود.
تصاویر
کلمات نزدیک
zerschmettern
zerschlagen
zerschellen
zerrütten
zerrung
zersetzen
zersplittern
zerspringen
zerstreuen
zerstreut
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان