Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . بز
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
die Ziege
/ˈʦiːɡə/
قابل شمارش
مونث
[جمع: Ziegen]
[ملکی: Ziege]
1
بز
1.Der Hirte hat Ziegen.
1. چوپان بزهایی دارد.
2.Ich esse gerne Ziegenkäse.
2. من پنیر بز را با کمال میل میخورم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zickzack
zeugungsfähig
zeugniskopie
zeugnis
zeugenaussage
ziegel
ziegelei
ziegelstein
ziehen
ziehharmonika
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان