[فعل]

ziehen

/ˈtsiːən/
فعل بی قاعده فعل گذرا
[گذشته: zog] [گذشته: zog] [گذشته کامل: gezogen] [فعل کمکی: haben ]

1 کشیدن (با خود) کشیدن

مترادف و متضاد hinter sich herziehen schleifen schleppen drücken
etwas (Akk.) ziehen
چیزی را کشیدن
  • 1. Das Kind zog den Schlitten.
    1. بچه سورتمه را کشید.
  • 2. Der Wagen wurde von zwei Pferden gezogen.
    2. کالسکه با دو اسب کشیده می‌شد.
  • 3. Sie müssen ziehen, nicht drücken.
    3. شما باید نه هل بلکه بکشید.
etwas (Akk.) an etwas (Akk.) ziehen
چیزی را سمت چیز دیگری کشیدن
  • 1. Den Stuhl an den Tisch ziehen.
    1. صندلی را به سمت میز کشیدن.
  • 2. Die Kutsche ziehen.
    2. کالسکه را کشیدن.
den Duft der Blumen in die Nase ziehen
عطر گل‌ها را به بینی کشیدن

2 نقل مکان کردن جابجا شدن

مترادف و متضاد übersiedeln umziehen
  • 1.Die Wolken ziehen.
    1. ابرها جابه‌جا می‌شوند.
von irgendwo (nach irgendwo) ziehen
از جایی (به جایی) نقل مکان کردن
  • 1. Wir sind von Hamburg nach Berlin gezogen.
    1. ما از هامبورگ به برلین جابجا شدیم.
  • 2. Wir sind vor drei Wochen nach Hamburg gezogen.
    2. ما سه هفته پیش به هامبورگ نقل مکان کردیم.
کاربرد فعل ziehen به معنای جابجا شدن
از فعل "ziehen" به معنای (اسباب‌کشی کردن) نیز می‌توان استفاده کرد. به عبارتی دیگر این واژه در این کاربرد مترادف فعل "umziehen" استفاده می‌شود. مثال:
"sie ist zu ihrem Freund gezogen" (او به پیش دوستش نقل مکان کرد.)

3 باد آمدن

  • 1.Am Fenster zieht es stark.
    1. لب پنجره باد شدیدی می‌آید (می‌وزد)
  • 2.Machen Sie bitte die Tür zu, es zieht.
    2. لطفا در را ببندید، باد می‌آید.

4 دم کشیدن با آب گرم پختن

  • 1.Ich lasse den Tee drei Minuten ziehen.
    1. من می گذارم چای 3 دقیقه دم بکشد.
کاربرد فعل ziehen به معنای دم کشیدن
از فعل "ziehen" به معنای (دم کشیدن)؛ ریختن آب جوش روی ماده‌ای تا طعم و عطر آن به خوبی جذب شود نیز می‌توان استفاده کرد. مثال:
".Der Kaffee hat genug gezogen" (قهوه به اندازه کافی دم کشید.)
در کاربردی دیگر می‌تواند این فعل به (آرام‌پز کردن)؛ نگه داشتن چیزی پایین‌تر از نقطه جوش و به آرامی پختن نیز اشاره کند. مثال:
"die Klöße ziehen" (کوفته‌ها را با آب گرم پختن)

5 حرکت دادن انداختن

مترادف و متضاد bewegen
  • 1.Mit der Maus kann man das Bild in das Dokument ziehen.
    1. با ماوس می‌توان عکس را در فایل [پوشه] انداخت.
کاربرد فعل ziehen به معنای حرکت دادن
- برای بیان حرکت‌دادن چیزی در جهت مشخص می‌توان از فعل "ziehen" به معنای (حرکت دادن) استفاده کرد. مثال:
"die Rollläden in die Höhe ziehen" (کرکره‌ها را به سمت بالا حرکت دادن)
- در جایگاه یا مکانی مشخص قرار دادن:
"Perlen auf eine Schnur ziehen" (مرواریدها را در نخ انداختن)

6 کشیدن ترسیم کردن

مترادف و متضاد skizzieren zeichnen
etwas (Akk.) ziehen
چیزی را ترسیم کردن
  • einen Kreis ziehen
    یک دایره را کشیدن
etwas (Akk.) unter (Akk.) ziehen
(شکلی را) زیر (چیز دیگری) ترسیم کردن
  • einen Strich unter die Rechnung ziehen.
    خطی را زیر صورتحساب ترسیم کردن.

7 گسترش یافتن ادامه داشتن (sich ziehen)

  • 1.Dieses Thema zieht sich durch das ganze Buch.
    1. این موضوع به تمام کتاب گسترش می‌یابد.
  • 2.Dieses Treffen zieht sich!
    2. این ملاقات ادامه دارد!
کاربرد فعل ziehen به معنای گسترش یافتن
از فعل بازتابی "ziehen" به معنای (گسترش یافتن) برای امتدادیافتن یا کشیده‌شدن به شیوه‌ای مشخص در مکانی مشخص نیز می‌توان استفاده کرد. مثال:
"die Straße zieht sich bis zur Küste" (خیابان تا ساحل گسترش می‌یابد.)

8 پوشیدن به تن کردن

مترادف و متضاد anlegen anziehen
etwas (Akk.) über/unter etwas ziehen
چیزی را روی/زیر چیز دیگری پوشیدن
  • 1. ein Hemd unter den Pullover ziehen
    1. یک پیراهن را زیر پولیور پوشیدن
  • 2. einen Pullover über die Bluse ziehen
    2. یک پولیور را روی بلوز پوشیدن

9 کشیدن بیرون کشیدن، درآوردن

مترادف و متضاد herausholen herausnehmen zerren
etwas (Akk.) ziehen
چیزی را (بیرون) کشیدن [درآوردن]
  • 1. das Schwert ziehen
    1. شمشیر کشیدن
  • 2. die Brieftasche aus der Jackentasche ziehen
    2. کیف دستی را از جیب ژاکت درآوردن
  • 3. die Pistole aus dem Halfter ziehen
    3. اسلحه را از مهار درآوردن
ein Los ziehen
یک قرعه درآوردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان