Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
keyboard
×
Ä
ä
É
é
Ö
ö
Ü
ü
ß
ß
1 . چشمک زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
zwinkern
/ˈt͡svɪŋkɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: zwinkerte]
[گذشته: zwinkerte]
[گذشته کامل: gezwinkert]
[فعل کمکی: haben ]
صرف فعل
1
چشمک زدن
مترادف و متضاد
blinkern
blinzeln
1.Das war nur ein Scherz von ihm. Hast du nicht gesehen, wie er gezwinkert hat?
1. این فقط یک شوخی از او بود. آیا تو ندیدی که او چگونه چشمک زد؟
2.Ich kann nicht mit dem linken Auge zwinkern.
2. من نمیتوانم با چشم چپم چشمک بزنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
zwingend
zwingen
zwilling
zwiebelsuppe
zwiebelsuppe
zwirn
zwischen
zwischen 10 bis 12 uhr.
zwischendurch
zwischenstopp
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان