[فعل]

zwinkern

/ˈt͡svɪŋkɐn/
فعل ناگذر
[گذشته: zwinkerte] [گذشته: zwinkerte] [گذشته کامل: gezwinkert] [فعل کمکی: haben ]

1 چشمک‌ زدن

مترادف و متضاد blinkern blinzeln
  • 1.Das war nur ein Scherz von ihm. Hast du nicht gesehen, wie er gezwinkert hat?
    1. این فقط یک شوخی از او بود. آیا تو ندیدی که او چگونه چشمک زد؟
  • 2.Ich kann nicht mit dem linken Auge zwinkern.
    2. من نمی‌توانم با چشم چپم چشمک بزنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان