[عبارت]

a dog's life

/ə dɔgz laɪf/

1 زندگی سگی زندگی فلاکت بار

مترادف و متضاد hard times
  • 1.Poor Jane really leads a dog's life. She's a widow, living on a small retirement.
    1. "جین" بیچاره زندگی فلاکت باری دارد. او بیوه است و با حقوق بازنشستگی اندک زندگی می گذراند.
  • 2.Without a job, it's a dog's life.
    2. بدون داشتن شغل، زندگی سگی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان