[فعل]

to abhor

/əbˈhɔːr/
فعل گذرا
[گذشته: abhorred] [گذشته: abhorred] [گذشته کامل: abhorred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نفرت داشتن بیزار بودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بیزار بودن متنفر بودن
مترادف و متضاد despise detest hate loathe
  • 1.Most decent people abhor corruption in government.
    1. بیشتر مردم درستکار از فساد در دولت بیزار هستند.
  • 2.She abhors any form of cruelty towards animals.
    2. او از هر نوع ظلم نسبت به حیوانات نفرت دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان