Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرهیزکاری
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
abstinence
/ˈæbstənəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرهیزکاری
ریاضت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احتراز
پرهیزگاری
اِمساک
مترادف و متضاد
self-restraint
temperance
promiscuity
1.I started drinking again after six years of abstinence.
1. پس از 6 سال پرهیز، دوباره شروع به نوشیدن (مشروبات الکلی) کردم.
2.The monk's vow of abstinence
2. سوگند ریاضت آن راهب
تصاویر
کلمات نزدیک
abstersive
abstersion
abstergent
absterge
abstention
abstinent
abstract
abstract noun
abstracted
abstractedly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان