[اسم]

abstinence

/ˈæbstənəns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرهیزکاری ریاضت

معادل ها در دیکشنری فارسی: احتراز پرهیزگاری اِمساک
مترادف و متضاد self-restraint temperance promiscuity
  • 1.I started drinking again after six years of abstinence.
    1. پس از 6 سال پرهیز، دوباره شروع به نوشیدن (مشروبات الکلی) کردم.
  • 2.The monk's vow of abstinence
    2. سوگند ریاضت آن راهب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان