Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . عادت کرده
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
accustomed
/əˈkʌstəmd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more accustomed]
[حالت عالی: most accustomed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عادت کرده
خو گرفته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آموخته
مانوس
1.I was not accustomed to such hot weather.
1. من به چنین هوای گرمی عادت نداشتم.
2.My eyes slowly grew accustomed to the dark.
2. چشمانم به آرامی به تاریکی عادت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
accustomary
accustom
accusingly
accusing
accuser
accustomedness
ace
ace a test
acedia
acephalous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان