Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . رابطه نزدیک
2 . خویشاوندی سببی
3 . شباهت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
affinity
/əˈfɪnəti/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
رابطه نزدیک
همبستگی، علاقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیوستگی
همدلی
قرابت
مترادف و متضاد
empathy
1.Humans have a special affinity for dolphins.
1. انسانها علاقه خاصی به دلفینها دارند.
2.Sam was born in the country and had a deep affinity with nature.
2. "سم" در روستا به دنیا آمد و رابطهای نزدیک با طبیعت داشت.
2
خویشاوندی سببی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خویشاوندی سببی
3
شباهت
مترادف و متضاد
resemblance
similarity
تصاویر
کلمات نزدیک
affiliation
affiliated
affiliate
affidavit
affiant
affinity card
affirm
affirmation
affirmative
affix
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان