[اسم]

angle

/ˈæŋgəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 زاویه

معادل ها در دیکشنری فارسی: زاویه گوشه کنج
  • 1.Find the right angle.
    1. زاویه درست را پیدا کنید.
  • 2.Try looking at the problem from another angle.
    2. سعی کنید از یک زاویه دیگر به مشکل نگاه کنید.
[فعل]

to angle

/ˈæŋgəl/
فعل گذرا
[گذشته: angled] [گذشته: angled] [گذشته کامل: angled]

2 زاویه‌دار کردن کج کردن

  • 1.He angled his chair so that he could sit and watch her.
    1. او جوری صندلی‌اش را زاویه‌دار کرد تا بتواند بنشیند و او را تماشا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان