Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زاویه
2 . زاویهدار کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
angle
/ˈæŋgəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زاویه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زاویه
گوشه
کنج
1.Find the right angle.
1. زاویه درست را پیدا کنید.
2.Try looking at the problem from another angle.
2. سعی کنید از یک زاویه دیگر به مشکل نگاه کنید.
[فعل]
to angle
/ˈæŋgəl/
فعل گذرا
[گذشته: angled]
[گذشته: angled]
[گذشته کامل: angled]
صرف فعل
2
زاویهدار کردن
کج کردن
1.He angled his chair so that he could sit and watch her.
1. او جوری صندلیاش را زاویهدار کرد تا بتواند بنشیند و او را تماشا کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
angered
anger
angelical
angelica
angelic
angle grinder
angleworm
angora
angora cat
angora rabbit
کلمات نزدیک
angiosperm
angioplasty
angiography
angina
anger
angle bracket
angle for
angler
anglican
anglican church
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان