[اسم]

arm

/ɑrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بازو دست (از مچ به بالا)

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازو بغل دست ید
مترادف و متضاد upper limb
  • 1.My arms ache from carrying this bag.
    1. بازوی من از حمل کردن این کیف درد می‌کند.
  • 2.She put her arms around me, and hugged me.
    2. او دست‌هایش را دور من انداخت و من را در آغوش کشید.
somebody’s left/right arm
دست چپ/راست کسی
  • She broke her left arm in a riding accident.
    در یک سانحه دوچرخه سواری دست چپش شکست.
broken/fractured arm
دست شکسته/ترک برداشته
  • He was taken to hospital with a broken arm.
    او با [به خاطر] یک دست شکسته به بیمارستان برده شد.
to wave one's arms
دست تکان دادن
  • The man was waving his arms and shouting something.
    مرد داشت دست تکان می‌داد و چیزی داد می‌زد.
to raise one's arm
دست بلند کردن
  • Stand with your feet apart and your arms raised above your head.
    با پاهای جدا و دست‌های بالای سر بایست.
to take somebody to one's arms
کسی را در آغوش گرفتن
  • He took her in his arms.
    او، او را در آغوش گرفت.
کاربرد واژه arm به معنای بازو
واژه arm به معنای بازو به فاصله بین شانه تا مچ دست در بدن اطلاق می شود. arm در معنای کلی به معنای دست هم استفاده می شود. مثلا:
"a broken arm" (دست شکسته)
"They walked along arm in arm" (آنها بازو به بازوی هم راه می رفتند.)
برخی اوقات واژه arm به معنای آغوش هم استفاده می شود. به مثال زیر توجه کنید:
"He took her in his arms" (او، او را در آغوش گرفت.)
[فعل]

to arm

/ɑrm/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: armed] [گذشته: armed] [گذشته کامل: armed]

2 مسلح کردن مجهز کردن، مجهز شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مسلح کردن
to arm somebody (with something)
کسی را (با چیزی) مسلح کردن
  • The rebel group armed themselves with guns.
    (افراد) آن گروه شورشی خود را با تفنگ مسلح کردند.
to arm against something/somebody
در مقابل چیزی/کسی مجهز شدن
  • The country was arming against the enemy.
    کشور داشت در برابر دشمن مجهز می‌شد.
[عبارات مرتبط]
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان