[فعل]

to asphyxiate

/əsˈfɪksieɪt/
فعل گذرا
[گذشته: asphyxiated] [گذشته: asphyxiated] [گذشته کامل: asphyxiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خفه کردن

formal
مترادف و متضاد suffocate
  • 1.He was asphyxiated by the smoke.
    1. او به خاطر دود خفه شد.
asphyxiating gases
گازهای خفه‌کننده
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان