Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خفه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to asphyxiate
/əsˈfɪksieɪt/
فعل گذرا
[گذشته: asphyxiated]
[گذشته: asphyxiated]
[گذشته کامل: asphyxiated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خفه کردن
formal
مترادف و متضاد
suffocate
1.He was asphyxiated by the smoke.
1. او به خاطر دود خفه شد.
asphyxiating gases
گازهای خفهکننده
تصاویر
کلمات نزدیک
asphyxia
asphalting
asphalted
asphalt
aspersions
asphyxiation
aspic
aspidistra
aspie
aspirant
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان