[اسم]

autobiography

/ˌɔːtəbaɪˈɑːɡrəfi/
قابل شمارش
[جمع: autobiographies]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خودزندگی‌نامه حسب‌حال، خویش‌‌نامه

  • 1.In his autobiography, he recalls the poverty he grew up in.
    1. در حسب‌حال خود، او فقری که با آن بزرگ شد را یادآوری می‌کند.
  • 2.Tony Blair's autobiography was a bestseller.
    2. خودزندگی‌نامه "تونی بلر" پرفروش شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان