[اسم]

bang

/bæŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صدای بلند (و ناگهانی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: دنگ
  • 1.Suddenly there was a loud bang.
    1. ناگهان صدای بلندی شنیده شد.
  • 2.The window slammed shut with a loud bang.
    2. آن پنجره با صدای بلندی بسته شد.

2 ضربه (سنگین)

مترادف و متضاد hit
  • 1.He fell and got a bang on the head.
    1. او افتاد و به سرش ضربه خورد.

3 موی چتری

مترادف و متضاد fringe
[فعل]

to bang

/bæŋ/
فعل گذرا
[گذشته: banged] [گذشته: banged] [گذشته کامل: banged]

4 کوبیدن

مترادف و متضاد hit pound
  • 1.Don't bang the door!
    1. به درب نکوب [درب را نکوبید]!
  • 2.She banged her fist angrily on the table.
    2. او باعصبانیت مشتش را به روی میز کوبید.

5 محکم برخورد کردن

  • 1.I fell and banged my head on the pavement.
    1. من افتادم و سرم محکم به آسفالت برخورد کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان