Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . (تصادفاً) به چیزی یا کسی برخورد کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to bang into
/bæŋ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: banged into]
[گذشته: banged into]
[گذشته کامل: banged into]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
(تصادفاً) به چیزی یا کسی برخورد کردن
اتفاقی به کسی یا چیزی خوردن
1.He banged into me in the corridor.
1. او در راهرو به من برخورد کرد.
2.I banged into a chair and hurt my leg.
2. من تصادفاً به صندلی خوردم و پایم آسیب دید.
تصاویر
کلمات نزدیک
back onto
back off
ask round
ask over
ask out
bargain for
bargain on
barrack for
bash about
caught up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان