[فعل]

to bang into

/bæŋ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: banged into] [گذشته: banged into] [گذشته کامل: banged into]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (تصادفاً) به چیزی یا کسی برخورد کردن اتفاقی به کسی یا چیزی خوردن

  • 1.He banged into me in the corridor.
    1. او در راهرو به من برخورد کرد.
  • 2.I banged into a chair and hurt my leg.
    2. من تصادفاً به صندلی خوردم و پایم آسیب دید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان