[فعل]

to bark

/bɑrk/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: barked] [گذشته: barked] [گذشته کامل: barked]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 واق‌واق کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارس کردن عوعو کردن
مترادف و متضاد woof
  • 1.My neighbor's dog barked all night long.
    1. سگ همسایه‌ام تمام شب واق‌واق کرد.
[اسم]

bark

/bɑrk/
قابل شمارش

2 واق‌واق (سگ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: پارس عوعو
مترادف و متضاد woof
the bark of a dog
(صدای) واق‌واق یک سگ

3 پوست درخت

معادل ها در دیکشنری فارسی: پوست قشر
  • 1.The hard surface of a tree is called bark.
    1. سطح سخت یک درخت پوست درخت نام دارد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان