[عبارت]

be in the doghouse

/bi ɪn ðə ˈdɔgˌhaʊs/

1 در دردسر افتادن (با کسی) به مشکل برخوردن

informal
  • 1.I'm really in the doghouse now. I forgot my wife's birthday.
    1. واقعا الان در دردسر افتادم. تولد همسرم را فراموش کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان