Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زیستشناس
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
biologist
/baɪˈɑləʤɪst/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زیستشناس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زیستشناس
1.He is a famous biologist.
1. او یک زیستشناس معروف است.
تصاویر
کلمات نزدیک
biologically
biological weapon
biological warfare
biological mother
biological
biology
biomass
biomechanics
biometry
biophysics
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان