[فعل]

to boil

/bɔɪl/
فعل گذرا
[گذشته: boiled] [گذشته: boiled] [گذشته کامل: boiled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جوشاندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوشاندن
مترادف و متضاد bring to the boil heat simmer freeze
  • 1.I had to boil the water before drinking it.
    1. مجبور شدم که آب را قبل از نوشیدن بجوشانم.

2 آب پز کردن

مترادف و متضاد cook simmer freeze
  • 1.Boil the potatoes.
    1. سیب زمینی‌ها را آب پز کن.

3 به جوش آمدن جوشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جوش آمدن جوشیدن
  • 1.Water boils at 100 degrees Celsius.
    1. آب در 100 درجه سلسیوس به جوش می‌آید.
[اسم]

boil

/bɔɪl/
قابل شمارش

4 کورک

معادل ها در دیکشنری فارسی: کورک
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان