Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اوراق قرضه
2 . رابطه
3 . پیوند شیمیایی
4 . ارتباط برقرار کردن
5 . چسباندن
6 . چسبیدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
bond
/bɑːnd/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اوراق قرضه
اوراق بهادار، ضمانت نامه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اوراق بهادار
اوراق قرضه
government bonds
اوراق بهادار دولتی
2
رابطه
پیوند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پیوند
bond between A and B
پیوند بین (آ) و (ب)
1. the bond between the mother and baby
1. پیوند بین مادر و کودک
2. There is a strong bond between the two brothers.
2. پیوند محکمی بین آن دو برادر وجود دارد.
bond with somebody/something
رابطه با کسی/چیزی
the United States’ special bond with Britain
رابطه ویژه آمریکا با بریتانیا
bond of something
رابطه چیزی
the bond of friendship
رابطه دوستی
family bonds
روابط خانوادگی
In societies with strong family bonds, people tend to live longer.
در جوامعی با روابط خانوادگی قویتر، مردم معمولا بیشتر عمر میکنند.
3
پیوند شیمیایی
specialized
1.In each methane molecule there are four CH bonds.
1. در هر مولکول متان چهار پیوند کربن-هیدروژن وجود دارد.
[فعل]
to bond
/bɑːnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: bonded]
[گذشته: bonded]
[گذشته کامل: bonded]
صرف فعل
4
ارتباط برقرار کردن
to bond with somebody
با کسی ارتباط برقرار کردن
Time must be given for the mother to bond with her baby.
باید به مادر زمان داده شود تا با نوزادش ارتباط برقرار کند.
5
چسباندن
متصل کردن
to bond something
چیزی را چسباندن
This new glue bonds a variety of surfaces in seconds.
این چسب جدید انواع مختلفی از سطوح را به هم میچسباند.
to bond A to B
(آ) را به (ب) چسباندن
It cannot be used to bond wood to metal.
از این نمیتوان برای چسباندن چوب به فلز استفاده کرد.
6
چسبیدن
to bond together
به هم چسبیدن
The atoms bond together to form a molecule.
اتمها به هم میچسبند تا مولکول تشکیل دهند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
bonbon
bon voyage
bon appetit
bombshell
bombing
bondage
bondi blue
bone
bone marrow
bones
کلمات نزدیک
bonbon
bonanza
bona fides
bona fide
bon vivant
bondage
bonded
bonded warehouse
bonding
bondsman
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان