[اسم]

bout

/baʊt/
قابل شمارش

1 حمله (در زمان بیماری) بازه

  • 1.He suffered occasional bouts of depression.
    1. او هر از چند گاهی از بازه‌های افسردگی رنج می برد.
a severe bout of coughing
حمله شدید از سرفه

2 مسابقه (بوکس یا کشتی)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان