[اسم]

bow

/baʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گره پاپیونی

  • 1.She know how to make a simple hair bow.
    1. او می‌داند که چطور یک گره پاپیونی ساده مو درست کند.
  • 2.Tie your shoelaces in a bow.
    2. بندهای کفشت را با گره پاپیونی ببند.

2 آرشه

معادل ها در دیکشنری فارسی: آرشه
  • 1.Some people think that horses are killed for making violin bows.
    1. بعضی از مردم فکر می‌کنند که اسب‌ها برای ساخت آرشه‌های ویلن کشته می‌شوند.
  • 2.The bow hair is made of a hank of horsehair.
    2. موهای آرشه از یک دسته موی اسب ساخته شده‌اند.

3 روبان پاپیونی

  • 1.He knew how to wrap a box with a bow.
    1. او می‌دانست که چطور یک جعبه را با روبان پاپیونی کادوپیچ کند.
  • 2.The present was wrapped in gold paper and tied with a big red bow.
    2. آن هدیه با کاغذی طلایی کادو شده بود و با یک روبان پاپیونی قرمز بزرگ بسته شده بود.

4 کمان

معادل ها در دیکشنری فارسی: کمانه کمان
  • 1.Draw not your bow till your arrow is fixed.
    1. تا زمانی که تیرت ثابت نشده است، کمانت را نکش.
  • 2.He shot the arrow from the bow.
    2. او تیر را از کمان پرتاب کرد.
The bow and arrow
تیر و کمان
  • The bow and arrow is considered a weapon.
    تیر و کمان یک سلاح محسوب می‌شود.

5 تعظیم

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعظیم
  • 1.This is done with a formal bow to the king or queen.
    1. این (کار) با یک تعظیم رسمی به شاه و ملکه انجام می‌شود.
to make a bow
تعظیم کردن
  • He made a bow and left the stage.
    او تعظیم کرد و صحنه را ترک کرد.

6 سینه کشتی جلوی کشتی

  • 1.A huge whale hit our bow.
    1. یک وال بزرگ به سینه کشتی ما برخورد کرد.
  • 2.We left two men in the bow to receive the cargo.
    2. ما دو مرد را در سینه کشتی گذاشتیم تا بار را دریافت کنند.
[فعل]

to bow

/baʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: bowed] [گذشته: bowed] [گذشته کامل: bowed]

7 تعظیم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعظیم کردن
  • 1.He bowed to the Queen.
    1. او به ملکه تعظیم کرد.
  • 2.The actors bowed at the end of the play.
    2. بازیگران در پایان نمایش (به حضار) تعظیم کردند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان