[اسم]

businessman

/ˈbɪz.nɪs.mæn/
قابل شمارش
[جمع: businessmen]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تاجر بازاری، صاحب کسب و کار

معادل ها در دیکشنری فارسی: بازاری بازرگان تاجر سوداگر کاسب
مترادف و متضاد entrepreneur executive seller tradesman
  • 1.He was a successful businessman before becoming a writer.
    1. او قبل از اینکه نویسنده شود تاجر موفقی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان