Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . سخت تلاش کردن
2 . اذیت کردن
3 . کتک زدن
4 . قاطعانه شکست دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[عبارت]
bust one's ass
/bˈʌst wˈʌnz ˈæs/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سخت تلاش کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
break ass
1.I've been busting my ass all night long to get this presentation ready for tomorrow's meeting.
1. تمام طول شب داشتم سخت تلاش میکردم تا این ارائه را برای جلسه فردا آماده کنم.
2.She's going to have to bust her ass if she wants a job hear.
2. او باید سخت تلاش کند اگر اینجا یک کار میخواهد.
2
اذیت کردن
آزار دادن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
break ass
harass
1.Quit busting my ass! I'll get it done eventually!
1. اذیتم نکن! بالاخره تمامش میکنم [انجامش میدهم]!
3
کتک زدن
دهن سرویس کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
beat up
1.I'll bust your ass if I ever see you talking to my girlfriend again.
1. کتکت میزنم [دهنتو سرویس میکنم] اگر یک بار دیگر ببینم که داری دوباره با دوست دختر من حرف میزنی.
4
قاطعانه شکست دادن
culturally sensitive
informal
1.We weren't prepared for the game, and the other team busted our asses.
1. ما برای آن بازی آماده نبودیم و تیم مقابل ما را قاطعانه شکست داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
bust a cap in ass
have around
have it out with
break ass
bore the ass off
have over
bust balls
candy-ass
chew ass out
cover ass
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان