[اسم]

cabin

/ˈkæbən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کلبه

مترادف و متضاد hut log cabin shack shanty
  • 1.We have a cabin in woods.
    1. ما کلبه‌ای در جنگل داریم.

2 کابین (هواپیما یا اتومبیل)

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتاق
مترادف و متضاد compartment passenger area
an airplane cabin
کابین هواپیما

3 اتاقک (کشتی) اتاق

معادل ها در دیکشنری فارسی: اتاقک کابین
  • 1.She lay in her cabin.
    1. او در اتاقش دراز کشید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان