Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بلا
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
calamity
/kəˈlæməti/
قابل شمارش
[جمع: calamities]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بلا
مصیبت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آفت
بلا
مصیبت
formal
مترادف و متضاد
catastrophe
disaster
blessing
godsend
1.Failure in one test should not be regarded as a calamity.
1. موفق نشدن در امتحان نباید مصیبت در نظر گرفته شود.
2.The death of her husband was a calamity that left Mrs. Marlowe depressed.
2. مرگ همسر خانم "مارلو" مصیبتی بود که او را افسرده کرد.
3.What is more dismal than one calamity following upon the heels of another?
3. چه چیزی بدتر از این است که یک بلا پشت سر بلایی دیگر رخ دهد؟
تصاویر
کلمات نزدیک
calamitous
calabrese
calaboose
calabash
cakewalk
calcaneus
calcareous
calcification
calcify
calcium
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان