[اسم]

carnival

/ˈkɑr.nə.vəl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جشن کارناوال

معادل ها در دیکشنری فارسی: کارناوال
  • 1.I took the kids to the local carnival.
    1. بچه‌ها را به کارناوال محلی بردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان