[فعل]

to carve

/kɑːrv/
فعل گذرا
[گذشته: carved] [گذشته: carved] [گذشته کامل: carved]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تراشیدن حک کردن، کنده‌کاری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تراشیدن
  • 1.The statue was carved out of a single piece of stone.
    1. مجسمه از یک تکه سنگ تراشیده شده بود.
  • 2.The wood had been carved into the shape of a flower.
    2. چوب به شکل یک گل کنده‌کاری شده بود.

2 تکه کردن گوشت (پخته شده) برش کردن (گوشت پخته)

  • 1.Who's going to carve the turkey?
    1. چه کسی قرار است گوشت بوقلمون را تکه کند؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان