[فعل]

to catalyze

/ˈkætəˌlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: catalyzed] [گذشته: catalyzed] [گذشته کامل: catalyzed]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 انگیزه بخشیدن موجب شدن

مترادف و متضاد cause Inspire
  • 1.The president’s speech catalyzed the nation and resuscitated the economy.
    1. سخنرانی رئیس جمهور به کشور انگیزه بخشید و اقتصاد را احیا کرد.

2 کاتالیز کردن (شیمی) تسریع کردن

مترادف و متضاد accelerate
  • 1.The enzyme catalyses the oxidation of acetaldehyde.
    1. (این) آنزیم اکسایش استالدهید را کاتالیز می‌کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان