Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گواهی دادن
2 . گواهینامه دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to certify
/ˈsɜːrtɪfaɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: certified]
[گذشته: certified]
[گذشته کامل: certified]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گواهی دادن
(بهصورت کتبی) شهادت دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصدیق کردن
formal
1.He handed her a piece of paper certifying (that) she was in good health.
1. او تکهای کاغذ به او داد که گواهی میداد او در سلامت کامل است.
2.The photograph on her passport certified that she was indeed Jolene Sawyer.
2. تصویر گذرنامهاش گواهی داد که او واقعا "جولین سایر" بود.
2
گواهینامه دادن
1.She was certified as a personal trainer.
1. او بهعنوان مربی شخصی گواهینامه گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
certified translator
certified copy
certified
certification
certificate
certitude
cerulean
cerumen
cervical
cervical vertebrae
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان