Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خیریه (موسسه و سازمان)
2 . مهر و محبت
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
charity
/ˈʧɛrɪti/
قابل شمارش
[جمع: charities]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
خیریه (موسسه و سازمان)
صدقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیریه
صدقه
مترادف و متضاد
non-profit organization
1.A free hospital is a noble charity.
1. یک بیمارستان رایگان، یک (سازمان) خیریه شریف است.
2.The entire community is the beneficiary of Henry's charity.
2. تمام جامعه از سازمان خیریه "هنری" ذینفع هستند.
3.The hired hand was too proud to accept help or charity.
3. خدمتکار استخدام شده مغرورتر از آن بود که صدقه قبول کند.
to live on/off charity
با صدقه زندگی کردن
to raise money for charity
برای خیریه پول جمع کردن
2
مهر و محبت
گذشت و چشمپوشی (از تقصیر یا گناه دیگران)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
احسان
نیکوکاری
مترادف و متضاد
compassion
goodwill
kindness
meanness
selfishness
1.She found it hard to look at her with much charity.
1. برای او سخت بود تا به او با مهر و محبت زیاد نگاه کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
charitably
charitable
charismatic
charisma
charioteer
charity begins at home
charity organization
charity shop
charivari
charlatan
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان