Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جویدن (غذا)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to chew
/ʧu/
فعل گذرا
[گذشته: chewed]
[گذشته: chewed]
[گذشته کامل: chewed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جویدن (غذا)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جویدن
1.This meat is difficult to chew.
1. جویدن این گوشت دشوار است.
2.You don't chew your food enough.
2. شما به میزان کافی غذای خود را نمیجویبد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
chevre
chevon
cheval glass
chetah
chesty
chew cud
chew ear
chew on
chew out
chew the cud
کلمات نزدیک
chevy
chevron
chevrolet
cheviot
chevalier
chew out
chew someone's ear off
chew the cud
chew the fat
chew up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان